جمعه ١٠ فروردين ١٤٠٣
|
English

🖤مؤسسه توانبخشی ولیعصر(عج)، با نهایت تأسف و تأثر ضایعه درگذشت امین معزز مؤسسه حضرت آیت‌الله امامی کاشانی را تسلیت عرض می نماید. با قلبی اندوهگین از خداوند متعال برای آن مرحوم رحمت واسعه الهی و برای بازماندگان صبر جزیل آرزومندیم...🖤
عنوان
وبلاگ
25 آذر 1395

مهدی- اختلال یادگیری (گزارش پیشرفت مددجو )

مهدي وقتي براي اولين بار به مرکز جامع توانبخشي اميد عصر وارد شد، 6 سال داشت. معلم پيش دبستان او تشخيص اختلال يادگيري مهدي را داده بود و اين مرکز را به مهدي معرفي کرده بود. معلم گفته بود : وقتي برگه نقاشي را جلوي مهدي مي گذارم تمايلي به نقاشي کشيدن نشان نمي ده، مدام مي خواد از کلاس خارج بشه، با اينکه جواب آزمونها را مي دونه اما تمايلي به جواب دادن نداره و درکل توجه و تمرکز پاييني دارد.

مهدي در ظاهر، مشکلي نداشت و همين امر موانع زيادي را در مراجعه مادر به يک مرکز توانبخشي ايجاد کرده بود. مادر مهدي مي گفت : اعضاي خانواده و فاميل مي گفتند: بچه تو مشکلي نداره فقط شيطون تر از بقيه بچه هاست.مگه تاحالا بچه شيطون نديدي؟! چرا انگ به بچه مي زني ؟! متقاعد کردن پدر مهدي از همه سخت تر بود. اما مادر با توکل به خدا و ايماني که به توانايي هاي فرزندش داشت، درمان را آغاز کرد. درمانگر مهدي مي گفت: تشخيص اوليه مهدي ADHD  ( پيش فعالي )، توجه پايين، مسئله رفتاري شديد و عدم همکاري بوده است. مهدي به مدت چندماه از خدمات رفتار درماني و کاردرماني ذهني مرکز استفاده کرده بود اما به دليل برخي مشکلات خانوادگي روند درماني را کامل نکرده بود و همين امر باعث شد که کلاس اول را نيمه تمام بگذارد. اما باز هم مادر، رسالت مادرانه خود را به درستي انجام داد و با سعي و پشتکاري دو چندان روند درمان مهدي در بخش اختلال يادگيري مرکز جامع توانبخشي اميد عصر را ادامه داد. مهدي در شروع کار شناختي از واجها، کلمات، اعداد و رياضي نداشت و در کل خواندن، نوشتن و رياضيات نمي دانست. آموزش کلمات، جمله سازي، اعداد و ... به مرور شروع شد. درمانگر مهدي مي گفت : حمايت و پشتکار مادر و پذيرش مسئله از طرف او و پيگيري روند درمان و ادامه روند آن در منزل توسط او، باعث شد که کم کم مهارتهاي خواندن، نوشتن و رياضي او ارتقا يابد تا به جايي برسد که سال اول دبستان را با موفقيت و بالاترين سطح ( خيلي خوب ) به پايان برساند.

مادر مهدي مي گفت : روزي که من اشک مي ريختم که فرزندم نمي تونه حتي کلمه « بابا » را درست بنويسه، فکرش را نمي کردم، يک روز کارنامه مهدي که تمامي نمراتش در سطح « خيلي خوب » است را در دست بگيرم و با افتخار به همه نشان دهم. من تو اين راه سختيهاي زيادي کشيدم اما الان که ذوق و شوق مهدي را براي نوشتن مي بينم، وقتي مي بينم که ديگه نيازي نيست او را مجبور به خواندن و نوشتن کنم و به استقلال کامل در درس خواندن رسيده، وقتي مي بينم که با خوشحالي وصف نشدني مياد دفتر يادداشت را  مي گيره که ببره با دوستاش اسم - فاميل بازي کنه يا شعر براشون بنويسه، از ته دل احساس خوشبختي مي کنم و براي مسئولين مرکز اميد عصر و درمانگران زحمت کش آن دعا مي کنم. من اين احساس خوب را مديون اين مجموعه توانبخشي هستم ...

 

13:32

(0)


خاطره اجرای طرح راهی به آسمان در استان البرز (طرح راهی به آسمان )

سه قلو بودند. هانیه و حنانه دچار فلج مغزی و حسام که قل سوم بود سالم بود. بر خلاف بیشتر خانواده هایی که به محل اجرا می آمدند، با روحیه بودند و مشکلات فرزندشان را به خوبی پذیرفته بودند. مشکل اصلی شان حمل و جابجایی بچه ها بود و در آغوش گرفتن بچه ها که حالا 10 ساله بودند مشکلات جسمی فراوانی را برایشان به وجود آورده بود. امیدواریم کالسکه و واکر اهدایی درمان بخشی از مشکلات آنها باشد.

13:0

(0)


14 آذر 1395

خاطره طرح راهی به اسمان در استان البرز(طرح راهی به آسمان )

محمدرضا 7 ساله و اهل ساوجبلاغ بود. مشکل شدید حرکتی داشت، حتی قادر به نشستن نبود. مادر محمد رضا ازاجرای طرح راهی به آسمان ابراز رضایت می کرد و می گفت از بانیان اجرای این طرح بسیار سپاسگزارم. می توانم از این پس، غذای محمدرضا را درحالیکه روی این کالسکه نشسته است به او بدهم و این برای من بسیار خوشایند است. قبل از این، غذای محمدرضا را به حالت دراز کش به او می دادم و غذا بارها به ریه او وارد می شد و همین امر مشکلات زیادی را برای ناهید به وجود آورده بود...

 

13:52

(0)


19 آبان 1395

نوای چرخهای واکر من به رنگ زندگی است (طرح راهی به آسمان )

مادر رقیه می گفت : رقیه 5 سالشه و به علت مشکلی که در پاش هست نمی تونه مستقل راه بره. دختر خیلی شیطون و پرهیجانیه به همین خاطر وقتی دستش را می گیرم برای راه رفتن کلافه می شه و می خواد خودش به تنهایی و با سرعت بیشتری حرکت کنه. وسیله ای هم تا به حال نداشته است و توان خرید وسیله مناسب برای او را نداشتیم. کم کم صدای مادر رقیه توی ذهنم کم رنگ شد و خنده های رقیه توجهم را به خودش جلب کرد. دختری به مراتب زیبا که برای اولین بار توانسته بود خودش با واکری اهدایی طرح حرکت کنه. می خندید اما گویی در پس خنده هایش می گفت :

نوای چرخهای واکرم به رنگ زندگی است و جنس باورهایم به رنگ عشق، به رنگ خدا، از امروز به بعد طعم زندگی را به چاشنی امید آغشته می کنم و در کوچه پس کوچه های زندگی رکاب می زنم و می رانم واکر چرخدارم را. گرمای آفتاب محبت توانم را بیشتر می کند  همچنان می رانم و می رانم تا انتها، تا به مقصد برسم. موانع زیادند و فراز و نشیبها خسته ام می کنند اما هرگز نا امید نمی شوم، می خواهم تند تر و شایسته تر برانم تا دیگر مادرم با دیدن من لبخند روی لبانش محو نشود و موهای سپید پدرم روز به روز بیشتر نشود. آری امید من از امروز به بعد بیشتر شده است ، چه خوب که کسی در بین آدمها پیدا شد که دردما را بفهمد و علاجی برایش پیدا کند...

 

13:2

(0)


17 آبان 1395

خاطره طرح راهی به اسمان در استان البرز(طرح راهی به آسمان )

سه قلو بودند. هانیه و حنانه دچار فلج مغزی و حسام که قل سوم بود سالم بود. بر خلاف بیشتر خانواده هایی که به محل اجرا می آمدند، با روحیه بودند و مشکلات فرزندشان را به خوبی پذیرفته بودند. مشکل اصلی شان حمل و جابجایی بچه ها بود و در آغوش گرفتن بچه ها که حالا 10 ساله بودند مشکلات جسمی فراوانی را برایشان به وجود آورده بود. امیدواریم کالسکه و واکر اهدایی درمان بخشی از مشکلات آنها باشد.

15:56

(0)


16 آبان 1395

خاطره طرح راهی به آسمان استان البرز (طرح راهی به آسمان )

مادر آسیه می گفت : آسیه با 8 سال سن ، تشنجهای خیلی زیادی داره و وزنش هم روز به روز داره بیشتر می شه. تا به حال سه بار دستم را عمل کردم، دیسک کمر و گردن دارم و حمام کردن آسیه برای من و پدرش به کابوس تبدیل شده. تا به حال چندبار داخل حمام سرخورده و آسیب دیده. من وقتی این ویلچر حمام را دیدم انگار دنیا را به من دادند. من نمی دونستم همچین وسیله ای وجود داره اگرم میدانستم بازم فرقی نداشت توان خرید چنین وسیله ای را ندارم. ان شاالله بانی این کار خیر دست به خاک می زنه طلا بشه...

 

15:55

(0)


15 آبان 1395

خاطره طرح راهی به اسمان در استان البرز(طرح راهی به آسمان )

می گفت علاوه بر سپهر که فلج مغزی است فرزند دیگری نیز دارد که ناشنوا است. به همین دلیل همسرش کاملاً ناامید شده است و دیگر تمایلی به ادامه روند درمان بچه ها ندارد. من خودم کار می کنم و هزینه درمان بچه ها را پرداخت می کنم. سپهر خیلی سنگین شده و قدش هم بلنده. از بس جابجاش کردم دستم را سه بار تا به حال در سن سی سالگی عمل کردم. این کالسکه واقعا خیلی از مشکلات من را کم می کنه. زبانم در تشکر از بانیان این طرح قاصره. سپهر هم می گفت ان شاالله برید کربلا. مادرش می گفت وقتی بخواد خیلی از یک نفر تشکر کنه می گه ان شالله برید کربلا...

12:54

(0)


13 آبان 1395

خاطره طرح راهی به اسمان در استان البرز(طرح راهی به آسمان )

تاغزاله را در سالن اجرای طرح دیدم یاد بازی  فوق العاده اش در تئاتر « جشن تولد فاطمه » افتادم که چند وقت پیش در جشنواره تئاتر معلولین آفتاب در اراک به اجرا درآمد. من به همراه گروه تئاتر معلولین ذهنی  مؤسسه در این جشنواره شرکت داشتم. بازی غزاله در تئاتر واقعاً ستودنی بود. وقتی غزاله به همراه واکر اهدایی با لبخند از سالن اجرا خارج می شد، مجددا او را در روی صحنه تئاتر مجسم کردم، اما این بار دیگه لازم نبود واکر معمولی را به سختی روی صحنه جابجا کنه چرا که با این وسیله راحت تر می تونست جابجا بشه و به هنرنمایی روی صحنه بپردازه. به امید موفقیتهای روزافزون برای غزاله و دیگر دوستانش ...

10:51

(0)


12 آبان 1395

خاطره طرح راهی به اسمان در استان البرز(طرح راهی به آسمان )

پدر یگانه وقتی وارد شد بسیار عصبانی و برافروخته بود. کسی جرئت نداشت با او همکلام شود. هنگام خروج از محل اجرای طرح ، می گفت فکرش را نمی کردم به این راحتی وسیله ای به فرزندم تعلق بگیرد. ما سالها در حسرت یک ویلچر هستیم و از بس ادارات مختلف را طی کردم دیگه خسته شدم فکر کردم اینجا هم عین جاهای دیگه فقط سر می دوانند. کسی باورش نمی شد این مرد جوانی که با چهره ای خندان و تشکر گویان با فرزندی سوار بر کالسکه از محل اجرا خارج می شود همان پدر عصبانی اولیه است.

9:50

(0)


10 آبان 1395

من مادر یک کودک معلول جسمی هستم ... (طرح راهی به آسمان )

مادر امیر می گفت ما مادران کودکان فلج مغزی یا معلول جسمی شدید علاوه بر خانه دار بودن یا شاغل بودن ، شغلهایی داریم که برای همه ما مشترک است : ما در واقع پرستاریم آن هنگام که لحظه به لحظه نفسهای فرزندمان را چک می کنیم تا درست باشد. آنگاه که مراقبیم تا تشنج به سراغشان نیاید. آنگاه که چشم به صورتش می دوزیم تا ببینیم این طفل بی صدا چه چیزی در چهره دارد تا برایش مهیا سازیم.

وی می گفت : ما درواقع دانشجوی پزشکی هستیم آنگاه که تمام مرجعهای علم طب را زیر رو رو می کنیم تا بدانیم فلج مغزی چیست، علت ابتلا به آن چیست و برای درمان آن چه باید کرد؟ متأسفانه مطالب آموزشی شیوه صحیح مراقبت از این کودکان بسیار کم است و این مشکلات ما مادران را بیشتر می کند، به نحوی که وسایل کمک آموزشی مؤسسه بسیار ارزشمند است.

ما در واقع مشاور و روان پزشکیم آنگاه که همسرمان مردی تودار می شود و دنیا را غمناک می پندارد و ما مأموریم تا کورسوی امید را در دلش روشن کنیم.

ما معلمیم آنگاه که تلاش می کنیم به کودکی که فلج مغزی است و هرگونه حرکتی از همین ابتدا از وی سلب شده است، بلع یاد دهیم تا دیگر برای خوردن شیر نیاز نباشد به بستن سوند.

آری ما مادریم با تمام این مشغله های که انگار شغل به حساب نمی آید...

 

14:27

(0)


خاطره از اجرای طرح در استان خراسان رضوی (طرح راهی به آسمان )

 علی 9 ساله و اهل فریمان بود. عاشق نجوم بود و اطلاعات زیادی راجع به این علم داشت و خیلی دوست داشت به کلاسهای آماتوری نجوم برود اما مشکلات حرکتی اش مانع از پیگیری جدی تر این علم توسط او شده بود. علی دوست نداشت مادرش او را در بغل بگیرد . موقع حرکت مادرش جلو حرکت می کرد و او با گرفتن چادر وی، سعی در حفظ تعادل خود در حرکت داشت. وقتی که در طرح راهی به آسمان واکر به او اهدا شد، از اینکه دیگر مجبور نبود هنگام راه رفتن به مادرش تکیه کند خیلی خوشحال بود ...

 

14:25

(0)


30 شهريور 1395

خاطره از اجرای طرح راهی به آسمان در استان فارس(طرح راهی به آسمان )

مدام حواسشان به همديگر بود و نمي خواستند حتي يك لحظه از هم جدا باشند. زينب و نازيلا خواهران 10 و 12 ساله زيباي استهباني بودند كه به همراه مادر و برادرهايشان به محل اجراي طرح راهي به آسمان در استان فارس آمده بودند. هر دو مدرسه نمونه مي رفتند و حافظ چند جزء از قرآن بودند. با وجود مشكلاتي كه در تكلم و اداي حروف داشتند  تمام سعي شان در اين بود که قرآن را با قرائت بخوانند  و با تمرينات زيادي که داشته اند به خوبي مي توانستند اين کار را انجام دهند.  مشکلات زيادي در حمل و جابجايي اين دو خواهر مخصوصا در  رفت و آمد به مدرسه وجود داشت اما اين دو فرشته زميني با اراده اي پولادين و با همراهي خانواده اي فهيم و دلسوز توانسته بودند تا به اينجا موفقيتهاي زيادي در زمينه علمي و هنري به دست بياورند به طوري که از دانش آموزان نمونه مدرسه و شهرستان محل سکونت خود بودند.  

وقتي از بزرگترين آرزوي مشترکشان که مستقل راه رفتن بود تا ديگر زحمتي براي مادر و برادرانشان ايجاد نکنند حرف مي زنند، اشک در چشمان همراهان آنها حلقه زده بود. خوشحاليم كه با اهداي واكر و كالسكه به زينب و نازيلا گامي كوچك در تحقق نسبي بخشي از آرزوي مشترکشان برداشته ايم ...

اميدواريم اين دو خواهر موفقيتهاي بيشتري در زمينه علمي کسب کنند تا در اين صفحه بتوانيم باز هم از آنها ياد کنيم...

15:37

(0)


[ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] 
2892
بازدید این صفحه
510 |
بازدید امروز
5638831 |
کل بازدید
4 |
بازدیدکنندگان آنلاین
کلیه حقوق این پرتال محفوظ و متعلق به توانبخشی ولیعصر  است. © 2014