مهدی- اختلال یادگیری (گزارش پیشرفت مددجو )
مهدي وقتي براي اولين بار به مرکز جامع توانبخشي اميد عصر وارد شد، 6 سال داشت. معلم پيش دبستان او تشخيص اختلال يادگيري مهدي را داده بود و اين مرکز را به مهدي معرفي کرده بود. معلم گفته بود : وقتي برگه نقاشي را جلوي مهدي مي گذارم تمايلي به نقاشي کشيدن نشان نمي ده، مدام مي خواد از کلاس خارج بشه، با اينکه جواب آزمونها را مي دونه اما تمايلي به جواب دادن نداره و درکل توجه و تمرکز پاييني دارد.
مهدي در ظاهر، مشکلي نداشت و همين امر موانع زيادي را در مراجعه مادر به يک مرکز توانبخشي ايجاد کرده بود. مادر مهدي مي گفت : اعضاي خانواده و فاميل مي گفتند: بچه تو مشکلي نداره فقط شيطون تر از بقيه بچه هاست.مگه تاحالا بچه شيطون نديدي؟! چرا انگ به بچه مي زني ؟! متقاعد کردن پدر مهدي از همه سخت تر بود. اما مادر با توکل به خدا و ايماني که به توانايي هاي فرزندش داشت، درمان را آغاز کرد. درمانگر مهدي مي گفت: تشخيص اوليه مهدي ADHD ( پيش فعالي )، توجه پايين، مسئله رفتاري شديد و عدم همکاري بوده است. مهدي به مدت چندماه از خدمات رفتار درماني و کاردرماني ذهني مرکز استفاده کرده بود اما به دليل برخي مشکلات خانوادگي روند درماني را کامل نکرده بود و همين امر باعث شد که کلاس اول را نيمه تمام بگذارد. اما باز هم مادر، رسالت مادرانه خود را به درستي انجام داد و با سعي و پشتکاري دو چندان روند درمان مهدي در بخش اختلال يادگيري مرکز جامع توانبخشي اميد عصر را ادامه داد. مهدي در شروع کار شناختي از واجها، کلمات، اعداد و رياضي نداشت و در کل خواندن، نوشتن و رياضيات نمي دانست. آموزش کلمات، جمله سازي، اعداد و ... به مرور شروع شد. درمانگر مهدي مي گفت : حمايت و پشتکار مادر و پذيرش مسئله از طرف او و پيگيري روند درمان و ادامه روند آن در منزل توسط او، باعث شد که کم کم مهارتهاي خواندن، نوشتن و رياضي او ارتقا يابد تا به جايي برسد که سال اول دبستان را با موفقيت و بالاترين سطح ( خيلي خوب ) به پايان برساند.
مادر مهدي مي گفت : روزي که من اشک مي ريختم که فرزندم نمي تونه حتي کلمه « بابا » را درست بنويسه، فکرش را نمي کردم، يک روز کارنامه مهدي که تمامي نمراتش در سطح « خيلي خوب » است را در دست بگيرم و با افتخار به همه نشان دهم. من تو اين راه سختيهاي زيادي کشيدم اما الان که ذوق و شوق مهدي را براي نوشتن مي بينم، وقتي مي بينم که ديگه نيازي نيست او را مجبور به خواندن و نوشتن کنم و به استقلال کامل در درس خواندن رسيده، وقتي مي بينم که با خوشحالي وصف نشدني مياد دفتر يادداشت را مي گيره که ببره با دوستاش اسم - فاميل بازي کنه يا شعر براشون بنويسه، از ته دل احساس خوشبختي مي کنم و براي مسئولين مرکز اميد عصر و درمانگران زحمت کش آن دعا مي کنم. من اين احساس خوب را مديون اين مجموعه توانبخشي هستم ...
نوای چرخهای واکر من به رنگ زندگی است (طرح راهی به آسمان )
مادر رقیه می گفت : رقیه 5 سالشه و به علت مشکلی که در پاش هست نمی تونه مستقل راه بره. دختر خیلی شیطون و پرهیجانیه به همین خاطر وقتی دستش را می گیرم برای راه رفتن کلافه می شه و می خواد خودش به تنهایی و با سرعت بیشتری حرکت کنه. وسیله ای هم تا به حال نداشته است و توان خرید وسیله مناسب برای او را نداشتیم. کم کم صدای مادر رقیه توی ذهنم کم رنگ شد و خنده های رقیه توجهم را به خودش جلب کرد. دختری به مراتب زیبا که برای اولین بار توانسته بود خودش با واکری اهدایی طرح حرکت کنه. می خندید اما گویی در پس خنده هایش می گفت :
نوای چرخهای واکرم به رنگ زندگی است و جنس باورهایم به رنگ عشق، به رنگ خدا، از امروز به بعد طعم زندگی را به چاشنی امید آغشته می کنم و در کوچه پس کوچه های زندگی رکاب می زنم و می رانم واکر چرخدارم را. گرمای آفتاب محبت توانم را بیشتر می کند همچنان می رانم و می رانم تا انتها، تا به مقصد برسم. موانع زیادند و فراز و نشیبها خسته ام می کنند اما هرگز نا امید نمی شوم، می خواهم تند تر و شایسته تر برانم تا دیگر مادرم با دیدن من لبخند روی لبانش محو نشود و موهای سپید پدرم روز به روز بیشتر نشود. آری امید من از امروز به بعد بیشتر شده است ، چه خوب که کسی در بین آدمها پیدا شد که دردما را بفهمد و علاجی برایش پیدا کند...
من مادر یک کودک معلول جسمی هستم ... (طرح راهی به آسمان )
مادر امیر می گفت ما مادران کودکان فلج مغزی یا معلول جسمی شدید علاوه بر خانه دار بودن یا شاغل بودن ، شغلهایی داریم که برای همه ما مشترک است : ما در واقع پرستاریم آن هنگام که لحظه به لحظه نفسهای فرزندمان را چک می کنیم تا درست باشد. آنگاه که مراقبیم تا تشنج به سراغشان نیاید. آنگاه که چشم به صورتش می دوزیم تا ببینیم این طفل بی صدا چه چیزی در چهره دارد تا برایش مهیا سازیم.
وی می گفت : ما درواقع دانشجوی پزشکی هستیم آنگاه که تمام مرجعهای علم طب را زیر رو رو می کنیم تا بدانیم فلج مغزی چیست، علت ابتلا به آن چیست و برای درمان آن چه باید کرد؟ متأسفانه مطالب آموزشی شیوه صحیح مراقبت از این کودکان بسیار کم است و این مشکلات ما مادران را بیشتر می کند، به نحوی که وسایل کمک آموزشی مؤسسه بسیار ارزشمند است.
ما در واقع مشاور و روان پزشکیم آنگاه که همسرمان مردی تودار می شود و دنیا را غمناک می پندارد و ما مأموریم تا کورسوی امید را در دلش روشن کنیم.
ما معلمیم آنگاه که تلاش می کنیم به کودکی که فلج مغزی است و هرگونه حرکتی از همین ابتدا از وی سلب شده است، بلع یاد دهیم تا دیگر برای خوردن شیر نیاز نباشد به بستن سوند.
آری ما مادریم با تمام این مشغله های که انگار شغل به حساب نمی آید...